۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

سردبیر بابصیرت همان قانونی که به شما اجازه جعل امضا قاضی را می دهد، حق جعل رای مردم را می دهد.

اخیرا سایت با بصیرت!علف(الف توکلی) رنجنامه سردبیر با بصیرت خویش را راجع به روند دادرسی پرونده مربوط به خود را منتشر کرده. در زیر پاره ای از اعترافات این سردبیر نسبتا محترم! را ببنید
يكساعت بعد دستور قاضي رسيد. مانند كسي كه نتيجه كنكورش را گرفته باشد، چشمم را بستم و دعايي زمزمه كردم بعد دستور قاضي را ديدم: «مراجعه به پزشكي قانوني». خشكم زد. خواستم بروم بالا و به قاضي توضيح بدهم كه من از كسي شاكي نيستم و... اما ديدم اینجا سرباز صفرش هم جواب آدم را نمي‌دهد چه برسد به قاضي!
در حالت چه كنم چه كنم بودم كه ناشرم زنگ زد و سراغ كتابي را كه طبق قراردادمان بايد درباره فتنه پس از انتخابات مي‌نوشتم گرفت. آن روزها اوج شلوغي هاي تند پس از انتخابات بود. با لحن شوخی و جدي پاسخ دادم الان اگر بيرون اين دادسرا اغتشاش بشود، من هم مچ بند سبز مي‌بندم و مي‌ روم اتوبوسها و بانك‌ها را آتش مي‌زنم! بعد با لحن جدي و عصباني گفتم: «اين مملكته ساختين ... » حرفهاي ديگر هم زدم كه اگر بنويسم الف را فيلتر مي‌كنند!
 
در ادامه بشنوید از بصیرت جناب اقای سردبیر
 خلاصه ... نزديك ظهر بود. تصميمم را گرفتم و با خودكار و دستخط شبيه خط قاضي، كنار «مراجعه به پزشكي قانوني» نوشتم «كلانتري نارمك». عريضه را بردم كلانتري. افسر نگهبان ابتدا كمي من و من كرد و گفت اول بايد شاكي را ببري پزشكي قانوني. برايش زبان ريختم و گفتم پدر بيامرز، نه من و نه شاكي اصلي از كسي شكايتي نداريم. ترا به هر كسي كه مي‌پرستي كار ما را راه بينداز من خير سرم معلم دانشگاهم و الان 50تا دانشجو در کلاس دانشگاه منتظر من نشسته اند. مريض هم بنده خدا سرهنگ اين مملكت بوده... خلاصه افسر نگهبان دلش به حالم سوخت و همانجا روي سربرگ كلانتري چند خط نوشت و مهر كرد و داد دستم. فقط تاكيد كرد كه ماجرا را پيگيري كنم و بعد كه پدرم از روي تخت بيمارستان بلند شد، به پزشكي قانوني مراجعه كنيم چون مي‌توانيم از بيمه، ديه بگيريم. من به زبان گفتم چشم و خوشحال از كلانتري زدم بيرون ولي در روزهاي بعد هر چقدر از كلانتري تماس گرفتند كه بروم تكليف پرونده را روشن كنم، نرفتم.
منبع:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر